زندگی با مسیح چه زیباست
آدم وحوا، ابراهیم وسارا، یوسف و مریم ، همسرم ومن
از همان  اولین  روزهای  ایمانمان به خداوند متوجه شدیم که خداوند کارعمیقی را در روابط من وهمسرم آغاز کرد.

من وهمسرم هر دو تحصیلکرده و از خانوادههای  فرهنگی یودیم وبا دقت وتوجه کافی بزرگ شده بودیم. زمانی که ازدواج کردیم شاید از نظر خودمان واطرافیان زوج ایده آلی بودیم. در همان اولین سالهای زندگی مشترک امکانات مالی خوبی داشتیم وتقریبا” خیلی زود صاحب آپارتمان وماشین ورفاه مالی شدیم.
اما از همان روزهای اول ازدواج اختلافاتی میان ما آغاز شد که ریشه در عوامل مختلف داشت، دعواهای شدیدی با هم میکردیم که اکثرا” خانوادههایمان متوجه نمی شدند ولی یکی دو باری هم اختلاف به میان آنها کشید، خلاصه چیزی که از اول ظاهرا” درست وحساب شده و معقول و ایده آل بود به نحوی پیش رفت که بعد از چند سال من وهمسرم تقریبا”
امیدی به ادامه زندگی مشترک نداشتیم . فقط با هم ادامه میدادیم چون بچه داشتیم وشاید به این دلیل که هر دو یه جورهایی از طلاق گرفتن خوشمان نمی آمد. آلان وقتی به آنروزها فکر میکنم میبینم که چقدر بد و وحشتناک بود.
و وفتی به دلیل کارهای خودم فکر میکنم میفهمم که بزرگترین دلیل جدالهای من با همسرم این بود که میخواستم از حق خودم در برابر اودفاع کنم. میخواستم به اصطلاح فرهنگ رایج  توسری خورنباشم  ! با این تفکر که مگر چی از اوکم دارم که بخواهم اجازه بدهم که به من امرونهی کند. من یک دختر تحصیل کرده وبه عقیده خیلی ها زیبا بودم پس شوهرم باید به این امتیازات من که نصیبش شده احترام بگذارد و قدر مرا بداند!
از طرفی برای شوهرم در قبال خودم وظایفی قائل بودم که اگر تامین نمی شد طبیعتا” باعث رنجش خاطر ودلخوری من میشد که با کوچکترین جرفه ای دعوای حسابی راه می افتاد.
البته شوهر من هم اشکالات وایراداتی داشت مثل همه انسانها ، اما شاید به دلایلی که گفتم من آنها را بزرگتر وبا گذشت زمان غیر قابل تحمل تر می دیدم.
یادم میاید که خیلی بحث ودعواها از یک موضوع بچگانه شروع میشد و بعد اینقدر ادامه پیدا میکرد که به یک دلخوری بزرگ می انجامید.
همیشه سعی در اثبات حقانیت خودم داشتم و منتظر بودم که او از من بابت حرفها و کارهایش معذرت خواهی کند.
البته الان قصد ندارم که از ایرادات شوهرم بگوییم چون هر چه که بودند، راه حل برخورد با مشکل آن طور نبود که
من انتخاب کرده بودم و عمل میکردم.
اما اتفاقاتی هست که ما را مطمئن می سازد که دستان خداوند این ازدواج را تا لحظه ایمانمان حفظ کرد و نگذاشت که اوضاع از آنچه که بود بدتر شود.شاید این مورد مصداق این آیه از کلام خداوند باشد که :”….پس آنچه را خدا پیوست انسان جدا نسازد.”
خداوند با وجود دلهای سنگمان جسم های ما را در کنار هم حفظ کرد.
خب برای انسانی که بدون خدای حقیقی زندگی میکند ازاین دست مشکلات فراوانند. من و همسرم حدود 15 سال که از ازدواجمان گذشته بود به خداوند عیسی مسیح ایمان آوردیم. جالب اینکه هر دو باهم ،هم زمان توبه کردیم وایمان آوردیم.
 
 وقتهایی بود که من وهمسرم با هم کلام را میخواندیم و یادم می آید که وقتی کلام خداوند در پیدایش 23:2 را میخواندیم:” وآدم گفت :همانا اینست استخوانی از استخوانهایم و گوشتی از گوشتم …” همسرم بسوی من برگشت و با محبتی عمیق به من گفت : چه عالی ! عزیزم ، تو جزئی از خود من هستی.” انگار که زیباترین رمان عشقی دنیا را   خواندیم و حقیقتا” همین طور هم بود تا آن زمان تعبیری زیبا تر از این برای عشق زن وشوهر نشنیده بودیم .بله، ما     دوباره عاشق هم شدیم ولی اینبار این روح خداوند بود که این عشق را در ما زنده کرد وعمق آن را برایمان میگشود.
و ما را تعلیم می داد و هنوز هم ادامه دارد.
وقتی کلام را میخواندم وقایع زندگی زوجها برایم جالب بود.
 نکاتی در مورد هر کدام از زوجها در کلام خداوند برایم جلب نظر میکرد.
آدم و حوا: از یک رابطه عالی شروع شد. شخص خداوند خدا آن دو را برای هم قرار داد و آن دو یکی شدند.در نقشه اولیه زن معاون آدم خلق شد.اما پس از گناه آدم وحوا این رابطه از طرف خداوند طور دیگری تعریف شد. حوا مورد تنبیه خداوند قرار گرفت چنانکه در پیدایش16:3 میخوانیم:”…و او بر تو حکمرانی خواهد کرد.”
در تائید این برداشت میتوان به آیه زیر در کلام خداوند اشاره کرد.
اول تیموتائوس 14:2 :”و آدم فریب نخورد، بلکه زن بود که فریب خورد ونافرمان شد.”  

ابراهیم وسارا: در سفر ایمانی ابراهیم، سارا همسرش در کنارش بود. با توجه به آیات کلام خدا سارا در اطاعت کامل با شوهرش همراه شد. سارا صدای خدا را نشنیده بود اما به ابراهیم اعتماد کرد و بی هیچ مقاومتی با او درسفری طولانی که حتی خود ابراهیم هم نمی دانست به کجا ، همراه شد. پس سارا مطیع همسرش بود.

یوسف ومریم:
به یاد دارم که روزی در رازگاهانم انجیل لوقا را میخواندم و به لوقا 38:1 رسیدم ” مریم گفت:” کنیز خداوندم. آنچه درباره من گفتی ، بشود.”
اشکهایم جاری گشت و شروع کردم به دعا کردن و از خداوند میخواستم که این گفته را از من نیز بپذیرد و با اشکها
به حضور او میگفتم که من هم میخواهم اینطوری باشم . مرا هم به کنیزی بپذیر. خداوندا هر چه از من بخواهی اطاعت میکنم.دعا میکردم واشک میریختم واحساس میکردم که چیزی هست که هنوز نمیدانم و باید آنرا بیاموزم.
از همان شب سفری روحانی برایم آغاز شد. در نیمه های شب بر میخواستم وبا هدایت روح خدا اعماق اطاعت از
فرمان خداوند برایم باز میشد. سفری داشتم از آغازبا مریم، دختری که برای اطاعت از فرمان خداوند باید با سختیهای بسیاری مواجه میشد. اول از همه عکس العمل همسر آینده نسبت به شنیدن خبر بارداری او، وسپس سفری طولانی و در آخربازگشتی در اوج سختی، هر خانمی که تجربه بارداری را داشته میتواند درک کند که برای مریم چقدر سخت بود که در آخرین روزهای بارداری ونزدیک وضع حمل به آنصورت مسافرت نماید و اما تصویری که کلام خدا از مریم میدهد، او را آرام وصبورو مطیع نشان می دهد. نکته جالب دیگر اینکه خداوند سایر دستورات را پس از آن با یوسف در میان میگذارد و بر اساس اصل خانواده در نظر خداوند این یوسف است که فرامین و نحوه عمل را از خداوند دریافت میکند. سفر عجیبی بود. من با لحظه های سختی مریم همراه میشدم انگار که در کنار او هستم وشاهد نزدیک ماجراهای زندگی او.
مریم را میدیدم که 30 سال با عیسی زندگی کرد. پسر خدا که در جسم فرزند مریم هم محسوب میشود. عیسی فرزندی عزیز وکامل برای مریم بود. دل مریم چقدر از داشتن چنین فرزندی خرسند بود. حالا زمانی فرا رسیده بود که مریم
مطیع اراده خداوند بی هیچ اعتراضی نظاره گررنجهای فرزند دلبندش ومتحمل درد شمشیری است که در قلبش فرو میرود( لوقا35:2 ). در آخرین صحنه در پای صلیب مسیح ، روح القدس مفهوم اطاعت کامل مریم را برایم گشود.
 خدایا ! چقدر دردناک است تحمل چنین مرگی برای مادری که در پای صلیب فرزند دلبندش بی صدا اشک میریزد.
مریم از نسل حوا با اطاعت از کلام خداوند وعده را دریافت کرد:” سلام بر تو ای نعمت رسیده، خداوند با توست وتو در میان زنان مبارک هستی.” لوقا28:1
پس برای کنیز خداوند بودن باید می آموختم که مطیع باشم، مطیع دستورات او.
 
اطاعت از خداوند، فکرکردم:” خب فهمیدم باید مطیع فرامین خداوند باشم “، ظاهرا” که نکته پیچیده ای نبود.
اما درسهای بعدی در راه بودند. در مرحله بعدی با مفهوم” سر بودن مرد برای زن” آشنا شدم. اما در کنارش
وقتی به آیاتی که به مرد توصیه میکند که همچون مسیح که کلیسا را محبت کرد، مرد هم باید همسر خویش را محبت کند و چون جان خویش دوست بدارد. خیلی خوشحال وراضی بودم و همیشه دلم میخواست شوهرم به این آیات با
دقت توجه کند. توی دلم می گفتم:” حالا یاد میگیره که چه جور شوهری باشه!”
ولی انگار هدف خداوند از مشخص کردن این آیات و کنار هم قراردادن آنچه که از ابتدا نقل کردم چیز دیگری بود.
این زمانی برایم آشکار شد که نامه اول پطرس 3 را میخواندم در آیه 4 وقتی به عبارت ” زیبایی نا پژمردنی روحی
ملایم وآرام که در نظر خدا بس گرانبهاست ” برخوردم . چیزی در من فرو ریخت : من روحی ملایم و آرام نداشتم. خودم میدانستم و اعتراف میکنم که همیشه برای اینکه ثابت کنم حق با من است، جنگیدم….وای خدایا! من چکار میکردم!
 من بر خلاف نظر خداوند رفتار میکردم. من از اراده خداوند پیروی  نمی کردم. چقدر از آنچه که مقبول خداوند بود فاصله داشتم! احساس کردم که در حضور قدوس او چقدر گناه کارم . چون در ادامه ، در آیه 5 می فرماید:” زیرا زنان اعصار گذشته که بر خدا امید داشتند، خود را اینگونه می آراستند. آنان تسلیم شوهران خود بودند.”
خداوند روح القدس برایم بیشتر آیات را میگشود: عبارات ” روحی ملایم و آرام که در نظر خدا بس گرانبها است.”و
” بر خدا امید داشتن و تسلیم شوهر خود بودن” در فکر وقلبم حک شدند.
و در آیه6 : ” چنانکه سارا مطیع ابراهیم بود و او را سرور خود می خواند. شما نیز اگر نیک کردار باشید و هیچ ترس به دل راه ندهید، فرزندان او خواهید بود.”
 و اما باز رفتم  به عهد عتیق ، در کنار سارا وابراهیم به یاد آوردم داستان رفتن آنها به مصر را و زمانی که ابراهیم از ترس جان خود به سارا گفت که ادعا کند که خواهر ابراهیم است ونه همسرش . و سارای مطیع این اشتباه همسر را پذیرفت.  با خودم فکر کردم:” اگر من به جای سارا بودم چه عکس العملی نشان میدادم؟”واینکه سارا طبق این آیات به خدا امید داشت و خداوند چون سپری سارا را محافظت کرد وبر سارا خیمه زد . این واقعه دوبار در زندگی سارا و ابراهیم تکرار شد و هر دو بار این خداوند بود که سارا را محافظت کرد و گناه و اشتباه شوهرش نسبت به او را پوشش داد و مانع ازآسیب رسیدن به سارا شد.و در عوض هر دوبار ابراهیم به نوعی  توسط فرعون و ابیملک سرزنش شد.
حالا فهمیدم که سارا در این حوادث فقط به خدا امیدوار بود وهیچ ترس به دل راه نداد و خدا نیز او را رهانید با دست پر قدرتش وهر بار او را سرافراز نمود.چون سارا روحی مطیع داشت که در نظر خداوند بس گرانبهاست.
و خداوند برایم اینطور آشکار کرد که : در مورد رابطه خودت وشوهرت به من اطمینان کن، تو مطیع وآرام باش و به خاطر داشته باش که” من” سرشوهرت هستم.وقتی که او در مورد تو اشتباه می کند. من این اشتباه را اصلاح می کنم. در لحظاتی که همدیگر را درک نمی کنید چشمانت را به سر او که “من هستم” بدوز و نترس.  مطمئن باش که نمی گذارم به تو آسیب برسد.
می خواستی کنیز من باشی ، پس بیاموز که مطیع قوانین من در خانواده باشی که این برای هر دو شما سلامتی و آرامش به ثمر می آورد.

و حالا نوبت من بود که باید چون مریم اطاعت می کردم و مانند سارا مطیع همسرم می شدم. تا آنچه را که در نظر
“پدر آسمانی” بس گرانبهاست ، بدست آورم.
از تمام اعمال و افکار گذشته ام در حضور خداوند احساس شرمندگی میکردم. و در حضور او توبه کردم و گفتم :
“خداوندا ! این من وتمام افکار وقلبم بر روی مذبح تو ، ای خداوند. این قربانی را بپذیر و مرا تقدیس کن. ای خداوند کمکم کن تا همان همسری باشم که تو می پسندی .
 از آن زمان به  بعد ، نگرش من به روابط مان تغییر کرده و من دیگر نگران احقاق حقوق خود در برابر همسرم نیستم.
این طرز فکر نو آرامش عمیقی به من بخشیده است وزمانی که اختلاف نظر داریم سعی نمی کنم که عقیده خودم را تحمیل کنم. اختلافات  ما خیلی کم شده است . البته واضح است که اختلاف نظروجود دارد وهیچکدام از ما هنوز انسان کاملی نیستیم و گاهی باعث  دلخوری  یکدیگر می شویم، اما اولین راه حلی که در این موارد به ذهنم میرسد زانو زدن و دعا کردن است،در لحظات دشوار که همدیگر را نمی فهمیم به خداوند که سرهمسرم است نگاه می کنم و از خداوند میخواهم ما را یاری کند. از اینکه در حضور او نسبت به یکدیگر با محبت برخورد نکردیم طلب بخشش می کنم و
همیشه این بهترین راه حل برای من است. منتظر خداوند می مانم و او که همیشه به وعدههای خود امین است، عمل
می کند و صلح و آرامش را به ما باز میگرداند .
و اکنون دیگر هر مسئله ای که بین من و شوهرم ایجاد شود، من فقط یک چیز میخواهم وآن هم  اینست : ” روحی ملایم و آرام که در نظر خدا بس گرانبهاست.”

شیوا

4 May 2010