پرندگان كوچك سياه بسياري در طول روز بر فراز سر ما در حال پرواز هستند كه غالبا به آن ها لفظ « وسوسه » را اطلاق مي كنيم . وسوسه به خودي خود گناه نيست اما… چنانچه

چنانچه به هر دليل اجازه فرود يكي از اين پرنده هاي سياه را به درون ذهن خود صادر كنيم با دست خود اولين كلنگ شكل گيري گناه را در وجود خويش بر زمين زده ايم

ليكن حاشا از من كه فخر نمايم جز از صليب خداوند ما عيسي مسيح كه به وسيله او دنيا براي من مصلوب شد و من براي دنيا             غلاطيان 6 : 14

بعضي ها هنوز در روياها و اميدهاي خويش بسر مي برند . اما خداوند شروع كرد چيزهاي ديگري را به آنان بياموزد . پس آنها شروع كردند به دعا براي غم ها و خداوند براي آن ها غم فرستاد . آناني كه براي قدوسيت دعا مي كردند خدا تجربيات را برايشان فرستاد . تواضع را طلبيدند و خدا دلهاي آنان را شكست

دعا كردند تا مانند او بشوند ، پس او آنها را در كوره آتش قرار داد و مانند قالگر نقره و طلا كنار آنها نشست تا ميزان حرارت را كنترل كند، تا آن هنگام كه چهره خود را در آن ها ببيند . خواستند با برداشتن صليب او به دنبالش بروند و وقتي او صليب هايي را به آنان سپرد ، دست ها و پاهايشان مجروح شد .

افسوس ، به جاي رنج و مشقت دلخوش اين بودند كه خدمت نمايند . آسانتر بود كه صليب را حمل كنند تا بر آن مصلوب شوند ، اما اكنون ديگر نمي توانستند برگردند . عيسي مسيح وعده خود را براي آنها به انجام مي رسانيد : « من هم ، چون به آسمان صعود نمايم بسياري را به سوي خود خواهم كشيد » . آنان تنها با گوش هاي خويش شنيده بودند ، اما اكنون با چشمانشان او را مي ديدند .

او نگاه محبت آميز خود را بر آنان دوخته بود ، همانند پطرس و مريم و ديگر نمي توانستند او را پيروي ننمايند. مفهوم صليب كم كم پرتوهايش را بر آنان انداخته بود و آنان او را در آسمان ديدند ، ديدند آن جلالي را كه از زخم هاي او جاري بود و مشاهده كرده او را پيروي نمودند و در پيروي او به شباهت او در آمدند

 

فيليپ از ايران