براي اين كه ببينيم وضع ايران از لحاض دين و ايمان و مقام اجتماعي در دنيا در زمان تولد عيسي و قرن اول مسيحي چگونه بوده است بهتر است كمي به عقب برگرديم.

در سال 1800 قبل از ميلاد يكدسته از مهاجرين آرين از جنوب اروپا به ايران آمدندو در سال 1200 قبل از ميلاد دستة ديگري از تركية فعلي به ايران سرازير شدند و مذهبشان را كه پرستش الهة مخصوصي بود بنام “خدايي از وديك پانتئون ” (Vedic Pantheon of  gods) با خودشان به ايران آوردند. اولين گروه از اين آرين ها مدها بودند كه در سال 612 قبل از ميلاد اولين حكومت واقعي را در ايران تشكيل دادند. پنجاه سال بعد سيروس كه بعدها ملقب به كورش شد مدها را مغلوب كرد و خودش سلسله هخامنشي را تأسيس نمود. از اينجا يعني با شروع سلطنت هخامنش و سلطنت شاهنشاهي ايران تاريخ  مدون كشور ما شروع مي شود كه درست 25 قرن ادامه داشت. كورش كبير كه بحق لايق و سزاوار لقب كبير بود، سلسله هخامنشي را بقدري خوب پايه گذاري كرد كه از لحاظ تشكيلات وسعت هنر و اجراي قوانين عدالت و مخصوصاً آزادي مذهب و ايمان و عقيده هيچكدام از دولتهاي قبل از او به آن نمي رسيدند.

اولين منشور آزادي ملل بفرمان كورش كبير در حدود 550 سال قبل از ميلاد روي استوانه اي از گل پخته در محل اور در بين النهرين كشف شد كه مضمون آن فرمان آزادي ملتها است. در پي اجراي اين منشور بود كه يهوديان كه 70 سال در اسارت بابل بسر مي بردند آزاد شدند و بوطن خود بازگشتند.

مذهب رسمي يرانيان در اين زمان زرتشتي بود. زرتشت خودش از مدها بود و سعي كرده بود كه تغييراتي به مذهبي كه آرينها با خود به ايران آورده بودند بدهد. در ابتدا با او مخالفت شد و مجبور شد اول به افغانستان و از آنجا به خراسان برود. در آنجا از طرف شاه ويشتاسپا پشتيباني شد و مذهب زرتشت كه از ابتدا جنبة توحيد داشت در ايران رواج گرفت ولي با اينكه پيروان زرتشت از اول موحد بودند بقدري از ساير مذاهب آن زمان مثل برهمائي، يوناني و عقايد مجوسيان قاطي اين مذهب شد كه از صورت وحدانيت بيرون آمد. ولي پادشاهان زرتشتي هخامنشي تمام ملل مغلوب را در اجراي مراسم مذهبيشان آزاد مي گذاشتند و به عقايد آنان احترام مي گذاشتند. ايرانيان در آن زمان يزدان پرست و يكه تاز عرصه دنيا بودند. زرتشت  پيامبر ايران سه اصل كلي هستي بخش آفريدگار جهان كه همانا سه اصل كلي پايه انسانيت ( انديشة‌نيك- گفتار نيك- كردار نيك) در دنياي بشريت است را پايه گذاري كرد.

اين وضع مذهب ايرانيان قبل از ميلاد مسيح و تا سال 200 ميلادي موقعيكه كليساي مسيح در ايران رسميت پيدا كرد وضع بهمين ترتيب بود.

عيسي مسيح در دوره حكومت اشكانيان در زمان فرهاد پنجم متولد شد. و در زمان اردوان سوم اشكاني دين مسيح در ايران رواج پيدا كرد. بيشتر تاريخ نويسان آغاز مسيحيت در ايران را از دوره اشكانيان و از قرن اول ميلادي ميدانند. پادشانان اشكاني مثل هخامنشيان پادشاهاني آزادمنش و آزادي دوست بودند. بنابر اين مانعي براي ورود مسيحيت بسرزمين ايران در آن زمان نبود. البته تاريخ دقيق ورود مسيحيت به ايران بوضوح معلوم نيست ولي با وجود اشكالات و ابهامات زياد مي شود مسيحيت در ايران را با داستان سه مجوسي كه براي زيارت مسيح در موقع تولد او به بيت الهم رفتند شروع كرد. آنها بعد از راهنمائي آن ستاره و زيارت طفل بوطن خود برگشتند و يقيناً مژده تولد او را به ايرانيان ديگر رساندند.

مرحله بعدي روز پنطيكاست يعني روز نزول روح القدس بود بطوريكه در كتا ب اعمال رسولان باب دوم آيه 9 مي خوانيم:

” پارتيان- ماديان- ايلاميان و ساكنان جزيره ( بين النهرين)” كه همه ايراني بودند و در آن روز سخنان يكي از حواريون مسيح را شنيدند و مسلماً وقتي به ايران برگشتند مژده نجات مسيح و نزول روح القدس را كه با چشم خودشان ديدند و شنيدند با خود به ايران بردند. شايد عده زيادي از ايشان در همانروز مسيحي شدند و حتماً از سه هزار نفري كه درآية 41 باب دوم اعمال رسولان ذكر شده كه ايمان آوردند و تعميد گرفتند عده اي هم از همين چهار گروه ايراني بودند كه آنجا حضور داشتند.

اشارات و روايات زيادي هم هست كه توما رسول عيسي مسيح در سر راه هندوستان در ايران توقف كرد. در هر صورت مسيحيت را در ايران مي توان از روز پنطيكاست دانست. در سال 220 ميلادي چندين دايره اسقفي در ايران وجود داشت. شهر نهراد سا كه در تركيه فعلي بنام لورفا است محل توقف كاروانها و پست و رابط بين شرق و غرب بود و از اينرو مركز مسيحيت شد و اين شهر در آنزمان جزو قلمرو حكومت ايران بود.

در زمان اشكانيان كه مسيحيان آزادي زيادي داشتند عده اي از مسيحياني كه در امپراطوري روم جفا مي ديدند به ايران فرار كردند و باعث تقويت و ترقي كليسا گرديدند و كليساي ايران را با كليساي امپراطوري روم بطور مخصوصي متحد ساختند. فقط مغان زرتشتي خيلي برضد مسيحيان اقدام مي كردند و همچنين اشخاص شمشون اسقف آريل را در سال 123 ميلادي شهيد نمودند  و اين اولين شهيدي است كه تاريخ مسيحيت در ايران ثبت نموده است.

در اوايل قرن سوم يعني در سال 226 ميلادي تغيير بزرگي در سلطنت ايران صورت گرفت كه تأثير زيادي در وضع مسيحيان داشت. يك شخص ايراني بنام اردشير سراز بندگي پارتها پيچيد و سلسله ساساني را كه تا ظهور و استيلاي اعراب بر ايران دوام داشت تأسيس كرد.

اردشير از ابتداي سلطنتش تمام بتهاي مملكت را از بين برد و مغان و موبدان زرتشتي را به مقامهاي بلند رسانيد و حتي مقداري زمين و املاك به آنها بخشيد، و نيز فرمان داد كه آتشكده هاي خاموش را دوباره روشن كنند و نوشته هاي ديني زرتشت اوستا را جمع آوري كنند، همچنين دين زرتشت را دين رسمي ايران كرد و خود را رئيس اعظم اين دين مي دانست.

در زمان اردشير و جانشين او شاپور اول بواسطة وضع قوانيني كه غير زرتشتيان را محدود مي كرد ترقي كليسا به تأخير افتاد و ديري نگذشت كه در بين سالهاي 272 تا 275 در زمان پادشاهي بهرام اول جفاي سختي بر عليه مسيحيان و ساير مذاهب در ايران شروع شد و ماني نقاش هم كه در زمان شاپور اول در ايران ظهور كرده بود با بسياري از پيروان مسيح بقتل رسيد.